(در پی جنازهای میرفت و شنید که مردی میخندد) فرمود: گویی مرگ بر غیر ما نوشته شده و حق جز بر ما واجب گردید، و گویا این مردگان مسافرانی هستند که به زودی بازمیگردند، در حالی که بدنهایشان را به گورها میسپاریم و میراثشان را میخوریم. گویا ما پس از مرگ آنان جاودانهایم. آیا چنین است، که اندرز هر پند دهندهای از زن و مرد را فراموش میکنیم و خود را نشانه تیرهای بلا و آفات قرار دادیم؟ [حکمت ۱۲۲ نهج البلاغه]